من از آن ثانیه هایِ پُر از تزویر می ترسم
من از ثبت نگاهت پشت این نخجیر می ترسم
من از چشمان زهرآلود این غربت نمی ترسم
من از اینکه خیالت گشته دامنگیر می ترسم
نه شب برچشم من خواب ونه روزم تاب بیداری
من از این وحشتِ بیهوده ی شبگیر می ترسم
دو ابرویت کمان و چشم سوزانت پیِ فرصت
من از این آتش سوزان و از این تیر می ترسم
نمانده مهلتی حتی ، شراب وصل تو خواهم
من از این جسم بی جان و دلِ درگیر می ترسم
تنم در خاک زندان و دلم ازعشق ،سرگردان
هنوزم از شب و خاموشیِ دلگیر می ترسم
نمی گویم صبورم من ، ز هجر تو نمی ترسم
از آن چشمی که چشمانت ،کند تسخیر می ترسم
توبی مایی وهر لحظه ،فرو در خواب خرگوشی
از این که عشق پاکم را ، کنی تصغیر می ترسم
من از هجر وفراق تو نمی ترسم که تقدیر است
از این که چشم تو عشقم ، کند تکفیر می ترسم
نظرات شما عزیزان: